Search Results
Back

Search Results For: *

Definition Type Word

جدا, به سمت بیرون, دور از

Prefix 1 اف
در سراسر، آن سو (نگاه کنید به "فرا")
word ترا
به هم آمده، همه، همگی، گروهی از واژها کنار هم جم شده، سراسر
Prefix 1 جمله
word ورید

-وَ - 

 

رفتن دل به جایی که مراد نبود - آنچه در دل گذرد

word وهم

بردن, حمل کردن, نقل کردن, حرکت کردن, سفر کردن

بردن - وزنوزیر - وهم - وحی - برید - ورید - ورود - آوردن  وهم - گاری 

 

2-رفتن باد از جایی به جایی, حرکت باد, دمیدن, به عقب و جلو حرکت دادن

باد 

wave, weave

root -وَ -

چيره شدن, پيروز شدن, غلبه يافتن, مغلوب ساختن, نابود کردن, تسخیر کردن, جنگ کردن

To overcome, conquer 

پرویز - ویران- وِختن - وغا - وقایعوقیعة - واقعه - هم آورد - آورد 

vandelize, victory, vanquish, convict, convince, evict, evince, vincible, vincent

root -وِ -

بالا آوردن, بیرون ریختن, استفراغ کردن, خالی شدن

ونگ - ولع 

 

 

waran [wlnl ] desire, lust.

waranig [wlnykl ] greedy.
......ih: greed, lust.

 

vacate, vacant, vacation, vacuum, void, evacuate, devoid, devestation, evanescent, vacuity, vacule, vacuole, vacuous, vanity, vaunt, wane, want, wanton, waste, vanish, vain

root -وُ-
word -ورزش-

در بر گرفتن, احاطه کردن, شامل کردن, پوشاندن, چسبیدن, پیوستن, بند آوردن, پوشیدن, بند شدن

 

پیاله - واحد - وحدت - ورم - برمبر - برکه - برمک - برمکی 

develop - envelop - wrap - Vessel

root -ووَ-

چرخاندن, گرداندن, به عقب و جلو حرکت دادن

قلب - انقلاب - منقلب - وول - ورطه - قلابی - تقلب 

 

revolution, revolve, volvo, wander, evolve, vortex, introvert, convert, 

Source: The practical Sanskrit-English dictionary

Val (वल्).—1 Ā. (valate; but sometimes valati also; valita)

7) To return. -With वि (vi) to move to and fro, roll about; स्विद्यति कूणति वेल्लति विवलति निमिषति विलोकयति तिर्यक् (svidyati kūṇati vellati vivalati nimiṣati vilokayati tiryak) K. P. 1.

root -ووِ-
root -ووُ-

  رشد کردن, بزرگ شدن, گسترش یافتن, فزونی گرفتن

 

 بالیدن - والی - ولید - ولایت - بالشت - وادی  واد -  پروردن - وسیع - وسعت - باز - بسیار - بس - وس -ورطه (2) - ورم (3) -متورم - تورمبرکت - مبارک 

root -ووا-
root -وواو-

جدا کردن, جدا بودن, بر کنار بودن, دور بودن, پاک کردن (جدا کردن بد از خوب)

 وقت - وطن - ویختن - بیزار - بیوه - ویز - برائت - تبرئه - فرق 

 

Different, ferry, differ, divorce, divert

root -ووی-

دیدن

 

ویدا - هویدا - واضح 

 

view, vision, visual,

root -وی-

-وِ - 

 

کوشیدن بجنگ . جنگ کردن بمبارزت . حمله در جنگ . نبرد. ناورد. کارزار. جنگ

word آورد
word آوردن
نا
word ا

این پسوندبه ریشه می چسبد و واژه می سازد. نشان دهنده محصول عملکرد فعل است. مانند "کت + اب = کتاب (کتاب محصول کتیدن به معنی داستان سرایی است) " و "شر + اب = شراب" و " تن + اب = تناب (طناب)- (تناب محصول تنیدن است)
ویناب (بیناب = "وین" یا "بین" + اب)
قلب = قِ + ل + اب (قِ بوده گِ و گِ بوده وِ - بن آوای آن "ووِ" است)

Prefix 2 اب



Page 1 of 6, showing 20 record(s) out of 115 total